۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

عصر بی عملی خرد

واپسین پرسه­هاش را
به زیرسیگاری خسته می­دهد
پرسش
نفس بریده بر پستانک بی­شیر پیراهن­چاک.

ترمز
نمی­کاهد از خیابان و
بستر
مسجد ادیپوس­های عینکی­ست.

ما
طلوع می­کنیم!

کی؟

۳ نظر:

یاسر گفت...

عصر بی عملی خرد؟
بی عملی؟

راست می گویی ولی یک چیزی هست که آزارم می دهد!
در حواشی تکامل موضوعی داریم به نام تکامل برای همه!
در واقع این کل جمعیت است که حرکت می کند!
و یک فرد می تواند تاثیر بگذارد یا بایستد و نهایتا" نابود شود!
آنچه مهم است این هست که جمعیت تکامل یابد!
و نهایتا" هم بایستی همان باشد که استفاده می شود یا به کاری می آید!
آنچه دلگیرم می کند این است که قایق کوچکی دارم!
و این خلق بی شمار را نمی شناسم!
و توان تاثیر گذاشتن یا انجام عملی که ثمری بیافریند را در خود نمی بینم هنوز!
هنوز جستجو می کنیم و تا نادانی در برم گرفته است،همان بهتر که به هیچ عملی آلوده نشوم!
---------------------------------
در شعرهایتان جمله ای هست که بسیار دوستش دارم:
"تو
نه می گویی
نه می شنوی"

تن روح گفت...

عجب اسمی گذاشتی روی این مطلب!

بعضی جمله هایت ماندگارند!
مثلا" این جملات که تابستون 78 شنیدم!
"کلیت وجود انسان در این دنیا یه بازیه!
باید یاد داشته باشی بازی کنی!
بدبخت کسایی هستند که توی این بازی،بازی بخورن!!!"

و همین عصر بی عملی خرد!
می تونه خیلی چیزها باشه و من دارم فکر می کنم که چرا اینجوریه!؟
جوابی که به ذهنم می رسه اینه که دیوونگی کمه!
یعنی اونقدری که باید باشه نیست!!!

عاطفه(احلام) گفت...

چه شعر قشنگی مثل همیشه.
گزارش آن روز آماده ست. می تونید از وبلاگ من یا آینه بخونید